
میل به دانستن، تجربه و ساختن، آن چیزی است که همواره مرا در مسیر زندگی به پیش برده است، گرچه زمانهایی حرکتم در این مسیر، توأم با اشتباهاتی بوده است، ولی نتیجه همه آن تجربهها، امروز مرا در کنار ایده مدرسه طبیعت قرار داده است.
در دانشگاه در مقطع کارشناسی مهندسی کامپیوتر خواندم، رشتهای که خیلی زود فهمیدم که از جنس من نیست، تصمیم گرفتم برای انتخاب رشته مقطع کارشناسی ارشد، آگاهانهتر پی علایقم را بگیرم؛ حرکت کردن همیشه برایم جذاب بود، گشتنِ در جهان، تصمیم گرفتم در رشته مدیریت گردشگری به مسیر آموختن ادامه دهم. گرچه این بار انتخابم آگاهانهتر بود ولی واقعیت این است که همیشه آنچه که در فضای دانشگاه برای من منبع الهام بوده است نه از مباحث درسی که در فضاهای جمعی که به مدد دانشگاه فرصت تجربه کردن آن را به دست آوردهام، فراهم شده است. به یاری همین فضای پویای جمعی، عبدالحسین وهابزاده را شناختم و در ادامه به موضوع حفاظت از محیطزیست و اکولوژی علاقهمند شدم و کوشیدم که در مورد آنها بیشتر بدانم، با تمرکز بر مفهوم اکوتوریسم در رشته تحصیلیام به معنای شکلی از گردشگری مسئولانه و دغدغهمند نسبت به طبیعت و فرهنگ یک سرزمین که میخواهد در حفاظت از آنها بکوشد، این مباحث را بیشتر پی گرفتم و در مسیر همین آموختن به ایده مدرسه طبیعت پیوستم. من که همواره شوق به دانستن و حرکت کردن داشتهام، امروز سخت بر این باورم که مدرسه طبیعت یک مفهوم روان است، یک موجودیت در حرکت، که در آن فرصت رشد و آموختن خودخواسته هم برای کودکان و هم برای ما در کنار کودکان فراهم است.