روش ما اشتباه است
عبدالحسین وهابزاده بعد از انقلاب فرهنگی از دانشگاه فردوسی بیرون آمد، اما ارتباطش با دانشجوها هیچوقت قطع نشد. «دانشجوهای الان، با نسلی كه ما بزرگ شدیم، بسیار متفاوتند. هرچه هم جلو رفتیم این تفاوت بیشتر شد. آنها برای درسخواندن انگیزه ندارند و بنابراین كیفیت كار دانشگاهها بهشدت پایین آمده است. امروز در هر دانشگاه ما رشتهی محیطزیست هست و ما هزاران دانشجوی محیطزیست داریم. هر روز فارغالتحصیل محیطزیست بیشتر داریم و محیطزیست كمتر. آیا این فرمول به ما نمیگوید كجای كار ما اشكال دارد؟ ما فكر كردیم به اطلاعات بیشتری در زمینهی محیطزیست نیاز داریم؟ نه. ما به عشق بیشتری نیاز داریم و عشق از كلاس دانشكده شروع نمیشود. عشق از كودكی شروع میشود. البته در بین دانشجوهای ما كسانی هستند كه نمونهی اینها را در توانایی علمی و شوق كار و در علاقه به طبیعت، بههیچوجه در نسل ما نمیتوانستید پیدا كنید. ولی اینها درصد كوچكی هستند.» به نظر آقای وهابزاده، کارهای درست و بنیادین را همین افرادی انجام میدهند که به حوزهی تخصصیشان علاقه دارند. «سازمان محیطزیست را كسی پایهگذاری کرد كه محیطزیست نخوانده بود. كارشناسانی كه در آن سالها پاركهای ملی ما را ساختند و مناطق حفاظتشدهی ما را طراحی كردند، قوانین محیطزیست را نوشتند، كنوانسیون رامسر را پایهریزی كردند و بسیاری از تالابهای ما را تحت این كنوانسیون حفاظت كردند، هیچکدامشان محیطزیست نخوانده بودند. همه یا دامپروری و كشاورزی خوانده بودند یا از جاهای دیگری آمده بودند. اما در همهی اینها این مشترك بود كه عشق داشتند.»…
مجله دانستنیها / از طبیعت باید شروع کرد
با اینکه شاگرد بیاستعدادی نبودم، یادم نمیآید یك سال دبیرستان را بدون تجدید گذرانده باشم…
« آن روزها مدرسه اینقدر در مورد ما جدی نبود. با اینکه شاگرد بیاستعدادی نبودم، یادم نمیآید یك سال دبیرستان را بدون تجدید گذرانده باشم. ممكن بود معلم ما را تنبیه كند، اما تنبیه را بهعنوان بخشی از زندگیمان قبول كرده بودیم و بازیمان را میكردیم. كودكی سرشار از طبیعت باعث میشود شما بعدها به طبیعت علاقهمند باشید. حالا ممكن است یكی علاقهاش در این حد باشد كه در خانهاش گل و گیاه بكارد، یكی بخواهد معمار باشد و یكی پرورشدهندهی دام. من را هم به این راه كشاند كه دلم میخواست یك مزرعه داشته باشم و در آن مزرعه گاو و گوسفند پرورش بدهم و كشتوكار كنم.» برای رسیدن به این رویا، تصمیم گرفت در رشتهی کشاورزی ادامه تحصیل بدهد. به هدفش هم رسید و یک سال بعد وارد دانشکدهی کشاورزی دانشگاه اهواز شد. «سال آخر دانشكده، درسی به نام كنسرواسیون داشتیم. جزوهی این درس70-80 صفحه بیشتر نبود. من آن قدر از این درس آگاهی نداشتم که فكر میكردم راجع به كنسرو كردن مواد غذایی است. وقتی رفتم سر كلاس دیدم موضوعش حفاظت از محیطزیست است. این درس اطلاعات بدوی و ابتدایی در مورد حفاظت میداد، اما با همین درس یك واحدی، من متوجه شدم راهی كه آمدهام، اشتباه است.» آن موقع هنوز رشتهی محیطزیست یا بومشناسی در ایران نبود. به همین خاطر او برای گذراندن دورهی فوقلیسانس، به آمریکا رفت. « فوقلیسانس تجربهی بسیار خوبی بود. با افكار بسیاری از برجستههای حوزهی حفاظت آشنا شدم و ارینگتون و راشل كارسون را شناختم. بعد از آن هم برای گذراندن دكترا به اسکاتلند رفتم، اما این دوره را به دلایلی نتوانستم به آخر برسانم و نیمهكاره ماند. در دورهی دكترا یك ایستگاه تحقیقاتی بیرون از شهر محل تحصیل من بود كه برجستههای بومشناسی اروپا در آن درس میدادند و آنجا با آنها آشنا شدم. آشنایی با آنها بیشتر از خود درس برایم مهم بود. باعث شد بروم ببینم چه مسیری رفتهاند و چه افكاری دارند.» وهابزاده پایاننامهی دورهی دکترا را در ایران نوشت، اما با توجه به حوادث دورهی انقلاب و فوت استادش، نتوانست به اسكاتلند برود و از رسالهاش دفاع کند.