به نام خداوند جان و خرد
« و نخوانیم کتابی که در آن باد نمی آید
و کتابی که در آن پوست شبنم تر نیست.»
سهراب سپهری
به نوروز نزدیک میشویم. نوروز در حافظه هزاران ساله این سرزمین، جشنی است برای یادآوری آفرینش و زمان ازلی، جشن پاسداشت آب و گیاه، زمین و برکات آسمان و همه آن چهارگانههایی که خداوند طبیعتش را با آنها آفرید.
انسان ایرانی از طریق آیینهای نوروز، آفرینش و نو شدن را تکرار و تجربه میکند. این آیینها دست شستن از تکاپوی سالیانه و بازی بزرگانه زندگی هستند؛ آیینهایی همچون میرنوروزی، حاجی فیروز ، سبزه انداختن، چهارشنبه سوری، هفت سین، سیزده بدر و… .
نوروز نمادی است از زیستنِ همراه با طبیعتی که گذشته هزاران ساله آدمی را پاس میدارد که در عین حال روی به آینده دارد؛ یگانگی گذشته و حال و آینده.
کودک نیز روی به آیندگی دارد و دوران کودکی، بازی زندگی آینده است. کودک انسان، هزاران سال است آموخته است که از خلال بازی خودانگیخته و سرخوشانه و از طریق تکرار و تجربه، زندگی را تمرین کند.
بازی با عناصر طبیعی و مصنوع، بازیهای جمعی، و به ویژه بازی در دل طبیعت، آفرینش مداوم و هنرِ کودکی است. کودک به داستان علاقه بسیار دارد چرا که خود در بازیهایش مدام در حال خلق داستان است.
آزاد گذاشتن کودکان و نوجوانان برای بازیهای خودانگیخته و خلاقانه و فرصت دادن به آنان که کودکی کنند از وظایف اولیا و مدرسه است. در همین وقتهای فراغت و بازی است که تخیل شکوفا میشود، جان کودک بارور میشود و کشف هستی رقم میخورد. کشفی که در آینده کودک را فیلسوف، شاعر، هنرمند، صنعتگر یا پزشک خواهد کرد.
در سالهای اخیر خبرهای خوشی از احوال کودکانمان نمی شنویم.
به قول وزیر محترم آموزش و پرورش؛ «هرگز نمیتوان با روشهای نادرست به تربیت شایسته دست یافت. آدرسهای غلط هرگز ما را به مقصد نمیرساند. مادام که مدرسه مملو از محرکهای تنش زا باشد، دانشآموزان هرگز یادگیری لذتبخش را تجربه نخواهند کرد و شوق آموختن نخواهند داشت. اضطرابهای پیرامونی، آنان را از لذت بردن از زندگی دور خواهد کرد. مدرسه در بهترین حالت باید کمک کند تا آنان بتوانند زندگی را با آرامش ادامه دهند و طعم شیرین زندگی را توأم با ایمان بچشند…یکی از عوامل استرس زا، آزمونهای مکرر، آن هم به بهانههای مختلف است. بیایید با هم صادق باشیم، هرگاه بچهها در چنین آزمونهایی که قرار است آنان را مورد ارزشیابی قرار دهد! قرار میگیرند، روزهای سخت و دردناکی را تحمل میکنند، زیرا میدانند اگر در زمره منتخبین نباشند، باید برچسب جدیدی را بر پیشانی خود برای همیشه داشته باشند زیرا بشدت مقایسه میشوند… حال بچهها خوب نیست، فشار را از روی آنان برداریم.» (روزنامه ایران، ۲۶/۱۱/۱۳۹۶)
اضطراب و فشار، آزمونهای مکرر، کلاسهای فوق برنامه طاقت فرسا، تکالیف سنگینی که وقت و فراغتی برای دانشآموز باقی نمیگذارند و کشیده شدن کنکور و آمادگی برای آن از ۱۷ سالگی به ۷ سالگی، فرصت کودکی را از کودکان این سرزمین گرفته است. تا جایی که حتی در روزهای عید نیز نمیتوانند از تکلیف و اضطراب آزمون های متعدد فارغ باشند.
مواضع اخیر جناب وزیر، هرچند دیر هنگام می تواند آغازی باشد برای پایان دادن به این روند مخرب که آینده سرزمین ما را تهدید می کند. دو بخشنامه اخیر وزارت آموزش و پرورش که در یکی آزمونهای دوره دبستان و کتابهای کمک درسی ممنوع شده و در دیگری تکالیف نوروز با داستان نویسی و داستان خوانی و داستان گویی جایگزین شده است، گامهای با ارزشی هستند.
با حذف آزمونهای مکرر در دوره دبستان تا حدی فشار و اضطراب از شانه های نحیف کودکان برداشته میشود. باید پرسید پس از گذشت سالها از تجربه مدارس خاص و تیزهوشان این مدارس چه خروجی داشته اند؟ جز این است که به گواه تجربه و آمار ما در این مدارس نوجوانانی مضطرب و رنجور و با فربه سازی تنها یکی از ابعاد متنوع وجودی آنها تربیت می کنیم که ابتدایی ترین مهارتهای اجتماعی را نمیآموزند؟ جز این است که حس تبعیض عمیقی میان قبول شدگان و سایر نوجوانان ایجاد می کنیم؟ و بلاخره جز این است که پس از این همه هزینه و سرمایهگذاری این نوجوانان به دلیل همان پرورش تکبعدی و نداشتن تجربه زیستگاه یک به یک از وطن کوچ میکنند و کشور عزیزمان از سرمایه انسانی تهی میشود؟
این تجربه غمانگیز و خسارتبار بیش از همه به دلیل تعریف غلط ما از مفهوم هوش و تیزهوشان است. چرا که بر اساس یافتههای علمی و همچنین حس شهودی ما والدین، تقریبا کودک به طور مطلق موجودی نابغه است. فقط هریک از آنها نبوغ در عرصهای ویژه خود دارند. نبوغ پدیدهای نیست که آن را در ریاضی یا محفوظات خلاصه کنیم. اینگونه نیست که کودکی با تعریف و تشخیص ما نابغه باشد و دیگری نباشد. این ما هستیم که با اتخاذ روشهای تربیتی نادرست وکنترل افراطی کودکان، نبوغ را بهتدریج در آنها میکشیم. کافی است کودک به رسمیت شناخته شود تا رنگینکمانی از نبوغ را شاهد باشیم.
از سوی دیگر با داستان نویسی و داستان گویی به جای تکالیف تکراری و کسل کننده و اضطراب آور، فرصتی برای رشد قدرت بیانگری و خلاقیت و داستانگویی در دانش آموزان فراهم میشود. ایام نوروز مجال مناسبی برای این هدف است. و خانواده ها میتوانند به جای درگیر شدن با تکالیف دانش آموزان با آنها قصه بگویند و قصه بشنوند و از این طریق سنت باستانی داستانگویی نیز زنده خواهد شد.
ما جمعی از پدران و مادران این سرزمین حمایت خود را از این دو تصمیم خردمندانه اعلام میکنیم و امیدواریم که تغییرات منحصر به این دو مورد نمانند و راه برای اقدامات درست دیگر هموار شود.
ما امیدواریم که هر طرح دیگری که جایگزین سیستم گزینش مدارس خاص میشود، اضطرابی دیگر را به خانواده و دانش آموز تحمیل نکند، عادلانه باشد و هوش و استعداد را در هوش ریاضی محدود ننماید.
ما امیدواریم که این تصمیم راه را بر حذف با برنامه و حساب شده کنکور و فشار بر روی نوجوانان این مرز و بوم هموار سازد.
ما امیدواریم محتوای کتابهای درسی با تجربه زیسته انسان ایرانی هماهنگ شده، مطالب کتابهای درسی مبتنی بر نیازهای واقعی کشور باشد.
و در پایان ما امیدواریم همانطور که جناب وزیر خانوادهها را تشویق کردند که اجازه بازی و حضور کودک در طبیعت را بدهند، بودن در طبیعت و تجربه طبیعت به صورت بی واسطه هر روز بیش از پیش بهعنوان یک حق مادرزاد کودکان به رسمیت شناخته شود و کودکان از چهاردیواریهایی که ما بزرگترها برایشان ساختهایم رها شوند و زمین و آسمان خدا را تجربه کنند و در نخستین گام زنگهای تفریح و ورزش کودکان به نفع درسهایی چون علوم و ریاضی مصادره نشود و اجازه حضور آزادانه و سرخوشانه کودکان در طبیعت، در ساعات مدرسه نیز داده شود.
برای امضاء این بیانیه اینجا کلیک کنید.